همیشه تنها بود و وارد جمع نمیشد. در كلاسها هم جایی مینشست كه نزدیك كسی نباشد؛ در غذاخوری دانشگاه هم تنها مینشست. با بقیه بچهها بیرون نمیآمد، خلاصه اینكه كلا تنها بود. اول فكر میكردم مردمگریز است ولی اینطور نبود؛ اتفاقا پشت تلفن كلی هم آدم «بگو و بخند»ی بود. رفتارش دیگر روی اعصابم رفته بود. آخر سر یك روز دل به دریا زدم و دلیل رفتار عجیب و غریبش را پرسیدم. كلی این شاخه و آن شاخه پرید تا جواب سوالم را ندهد ولی آنقدر پافشاری كردم تا گفت. ازاینكه مجبورش كرده بودم دلیل رفتارش را بگوید، شرمنده شدم. میگفت: «از خیلی سال قبل همینطور بودم. یك ساعت هم كه از خانه بیرون میآیم، بدنم بوی عرق میگیرد. طوری كه فكر میكنم همه متوجه آن میشوند» بنده خدا راست میگفت. همیشه بوی تند عرق میداد. پرسیدم: «چرا پیش پزشك نمیروی؟» گفت: «یكی دو بار رفتم ولی فایدهای نداشت.» دلم برایش سوخت. به خاطر مشكلی كه دست خودش نبود مجبور بود خودش را از تمام جمعها دور كند. دیشب دوباره داشتم به حرفهای او فكر میكردم و سوالهای مختلفی به ذهنم رسید. اصلا چرا عرق بعضی از ما اینقدر بد بو است؟ آیا راهحلی برای آن هست؟ چرا بدن بعضی از آدمها با اینكه زیاد عرق میكنند بوی بدی نمیدهد؟ و...
:: موضوعات مرتبط:
علمی ,
آموزشی ,
,
:: برچسبها:
عرق ,
بو ,
بدن ,
گرما ,
تابستان ,
:: بازدید از این مطلب : 672
|
امتیاز مطلب : 393
|
تعداد امتیازدهندگان : 111
|
مجموع امتیاز : 111